روزنامه ها هرگز نمی‌دانند
تمام اتفاق های تلخ جهان
می‌ تواند از فنجانی چای شروع شود
و گاهی دریا در سکوت 
غرق می‌شود

اینجا قطب است !

شاید از قطب هم سرد تر ...

مردمانی که دلشان سخت سرد و بی بخار شده است ...

چشمانی که محبت را به شهوت فروخته اند ...

و دستانی که اگر هم دستگیری کنند بی دلیل نمیکنند ...

شاید این روزا همه با خود این جملات را  زمزمه میکنیم ...

اما !!

یک چیز می ماند :

من میدانم که به اندازی این سرما ، آنطرفتر آتش محبتی شعله ور است

میدانم که به ازای هر جنگی ، صلحی بر پاست

میدانم خدایی ان بالا نشسته که نگهبانانی بر زمین گماشته تا تو را دستگیری کنند ، وسیله هایی که لحضه به لحضه زندگی به تو مید هند ...

آرام باش 

سخت از لطف بی کران آرام باش ، که آرام سختی ها را پذیرا باشی !

نگران حرف مردم اگر نبودیم

مسیر زندگیمان طور دیگری رقم میخورد

دوست داشتنهایمان را راحت تر جار میزدیم

لباسی را بر تن میکردیم که سلیقه ی واقعیمان بود

آرایشی می کردیم که دوست داشتیم

دلمان که میگرفت مهم نبود که کجا بودیم

بی دغدغه اشک میریختیم

صدای خنده هایمان تا آسمان هفتم میرفت

با پدر و مادرمان دوست بودیم

حرف یکدیگر را میخواندیم 

نگران حرف مردم اگر نبودیم 

خودمان برای خودمان چهارچوب تعریف میکردیم

روابطمان را نظم میدادیم

دخترها و پسرهایمان

حد و مرز خودشان را میشناختند

نیمی از دوست داشتنهایمان

به ازدواج منجر میشد 

نگران حرف مردمیم اما

که چگونه رفتار کنیم که مبادا پشت سرمان حرف بزنند

که مبادا از چشمشان بیفتیم

که مبادا قطع شود روابط خانوادگیمان

ما در دورانی هستیم

که نه برای خودمان 

برای مردم زندگی میکنیم

مهم نیست چهرتون زشته یا زیبا،

امامهم درونتونه که زیبا باشه ،

چون همیشه آدمایی که محو درونتون میشن موندنی تر از کسایین که محو ظاهرتون میشن !

انتقام

                           چرا زندگی رو سخت میکنی ؟

دلتنگ کسی شدی ؟                                     .......زنگ بزن

میخوای کسی رو ببینی ؟                             .......دعوت کن

میخوای بقیه درکت کنن ؟                            .......توضیح بده

سوال داری ؟                                              .......بپرس

چیزی میخوای ؟                                         .......برو دنبالش

از چیزی خوشت میاد ؟                               .......حفظش کن

از چیزی خوشت نمیاد ؟                              .......ترکش کن

عاشق کسی هستی ؟                                   .......بهش بگو

                              ما فقط یک بار زندگی میکنیم

                               سخت نگیر. ساده باش. 😉


            

      

  تا تهش بخون خداییش قشنگه.

 

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم 

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم 

همین که توی دلم خواندم سه عمودی

 

یکی گفت بلند بگو

 

گفتم یک کلمه سه حرفیه 

 

ازهمه چیز برتر است

 

حاجی گفت: پول

 

تازه عروس مجلس گفت: عشق

 

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه 

گفتم: حاجی اینها نمیشه 

گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه 

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه 

دیدم همه ساکت شدند

مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

ديگری خندید و گفت: وامv

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

یکی گفت: آدم

خنده تلخی کردم و گفتم: نه 

اما فهمیدم

تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی 

حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !!!

باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی. 

بدون آن همه چیز بی معناست!!!

هرکس جدول زندگی خود را دارد. 

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش

کشاورزبگوید: برف  

لال بگوید: حرف

ناشنوا بگوید: صدا

نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم

که چرا کسی نگفت:

 "خدا "

 

 

    

            

      

                                   

کاش مي شد بار ديگر سرنوشت را از سر نوشت/ کاش مي شد هرچه هست بر دفتر

خوبي نوشت/ کاش مي شد از قلمهايي که بر عالم رواست با محبت ،با وفا،با مهربانيها

نوشت/ کاش مي شد اشتباه هرگز نبودش درجهان/داستان زندگاني را بي غلط حتي

نوشت/ کاش دلها از اول مهمور حسرتها نبود/کين اي همه اي کاش ها را بر دفتر دلها

نوشت

تقديم به متاهيلن :

 

اگر دنیای همسرت آنقدرکوچک است که

از گفتن دوستت دارم خجالت میکشد...

تو دنیایت را آنقدر بزرگ کن که

دنیای اوپراز«دوستت دارم»های تو شود..

اگردنیای همسرت آنقدر کوچک است که

وقتی خشمگین میشود،

زبان به ناسزا ودرشت گویی میگشاید...

تو دنیایت راآنقدر بزرگ کن که،

صبرو سکوتت رفیق لحظه های او باشد...

اگر دنیای همسرت آنقدر کوچک است که،

شبها وقتی به خانه برمیگرد،

کوله باری از گله مندی و خستگیش سهم تو میشود...

تودنیایت راآنقدر بزرگ کن که

آرامش ولبخند سهم اوباشد...

اگر دنیای همسرت آنقدر کوچک است که،

باقضاوت های نابجا دلت رامیشکند...

تودنیایت را آنقدر بزرگ کن که،

گذشت وبخشش تو برایش،

راهی به سوی سعادت باز کند

زندگی راسخت نگیر،

دوست داشتن آنقدرسخت نیست که،

زیربارش شانه خالی کنی...

اوکه نباشد، هیچ مرافعه و کشمکشی هم نیست..

اماخانه چنان خالی میشود و

دلت چنان رنگ تنهایی میگیرد...

دوست داشتن سخت نیست،

اگر تعهد ومهربانی را یاد بگیریم...

قابل توجه دختراني که ميگويند خوش به حال پسرا اونا آزادی دارن!

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

 

پسر بودن يعني نافتو که بريدن روش 2 سال حبس هم بريدن...

 

پسر بودن يعني فقط تا اخر دبستان بابا مامان پشت سرتن، بعدش جامعه بزرگت ميکنه.

 

پسر بودن يعني فقط يه سال وقت داري که کنکور قبول بشي.

 

پسر بودن يعني بعد 18 ديگه يا سربازی يا سرباری.

 

پسر بودن يعني استرس سربازي و حسرت درس خوندنی که به اجباره

 

پسر بودن يعني بعد بابا مردِ خونه بودن سنم نميشناسه

يعني چي؟

يعني بابا نباشه نون بايد بدي حالا 5 ساله باشي يا 50 ساله.

 

پسر بودن يعني حفظ خواهر و مادر و همسرت از هر چي چشم ناپاک.

 

پسر بودن يعني:آزادي

ولی از ( آ ) اولش تا ( ي ) آخرش همش مسئوليته و حصار..

 

پسر بودن يعني جنگ که شد

"گوشت تنت سپر ناموسته"

 

پسر بودن يعني سگ دو زدن واسه يه لقمه نون که جلو زن و بچه کم نياري.

 

 

پسر بودن يعني بي پول عاشق نشي!!!

 

 

پسر بودن یعنی عشقت واسه بی پولیت ولت کنه، بعد تو دلت بگی: عزیزم خوشبخت بشی!!!

 

 

 

پسر بودن يعني حرفايي که ميمونه تو دل.

 

 

پسر بودن يعني " مرد که گريه نميکنه.

 

♥♥یه بارم به سلامتی پسرا♥

》 دوست عجب امنيت خوبي ست! ميتواني با او خودِ خودت باشي! ميتواني دردهايت را-هرچندناچيز،هرچند گران-بي خجالت با او در ميان بگذاري! از حماقت هايت بگویی... دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست! نامش را در شناسنامه ات نمي نويسند، نامت را در شناسنامه اش نمي نويسند! دوست عرف نيست، عادت نيست، معذوريت نيست، دوست از هر نسبتي مبراست! دوست سايبان دلچسبي ست تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري....

مدتهاست

تصميم گرفته ام

هر گاه كسي را نخواستم

يا از او رنجيدم

يا دلم را شكست

 

به يادروزي باشم كه ممكن است

هرگز در دنيا نباشد

ان روز را مرور ميكنم

انقدر كه نبودنش را باور كنم

بعد در ذهنم برايش غمگين ميشوم

و

شايد يك عزاداريِ ذهني 

 

وبعد ارزو ميكنم كاش

بود واز او ميگذشتم

 

بعد به خودم ميگويم

حالا او هست پس ببخش وفراموش كن

 

از بخششم

شاد ميشوم

واز بودن او شادتر

به همين راحتي

اين فرمول آرامش من است

به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید

ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

 

* * ** * ** * *

 

به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم …!!!

 

* * ** * ** * *

 

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

 

* * ** * ** * *

 

به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،

اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است....

یکی از دانش آموز ها بلند شد و گفت: 

آقا اجازه یک با یک برابر نیست... 

معلم که بهش بر خورده بود گفت: 

بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست... اگه ثابت نکنی پیش بچه ها به فلک میبندمت....

دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت:

آقا من هشت سالمه علی هم هشت سالشه.... شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب من و کتک میزنه....

چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم....

محسن مثل من 8سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شب ها گرسنه میخوابیم....

شایان مثل من 8سالشه چرا اون هر 3ماه یک بار کفش میخره و اما من 3سال یه کفش و میپوشم...

حمید مثل من 8سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم و ماساژ بدم و... 

 

معلم اشکهاش و پاک کردو رفت پای تخته و تخته رو پاک کردو نوشت...

یک با یک برابر نیست

جوانی بود که عاشق دختری بود. دختر خیلی زیبا و زرق و برق دار نبود، اما برای این جوان همه چیز بود. جوان همیشه خواب دختر را می‌دید که باقی عمرش را با او سپری می‌کند. دوستان جوان به او می‌گفتند: «چرا اینقدر خواب او را می بینی وقتی نمی‌دانی او اصلاً عاشق تو هست یا نه؟ اول احساست را به او بگو و ببین او تو را دوست دارد یا نه.»

جوان فکر می‌کرد دختر او را دوست دارد. دختر از اول می‌دانست که جوان عاشق اوست. یک روز که جوان به او پیشنهاد ازدواج داد، او رد کرد. دوستانش فکر کردند که او به هم خواهد ریخت و به مواد اعتیادآور روی خواهد آورد و زندگیش تباه خواهد شد. اما با تعجب دیدند که او اصلاً افسرده و غمگین نیست.

 

وقتی از او پرسیدند که چطور است که او غمگین نیست، او جواب داد: «چرا باید احساس بدی داشته باشم؟ من کسی را از دست دادم که هرگز عاشق من نبود و او کسی را از دست داده است که واقعاً عاشق او بود.»

به دست آوردن عشق واقعی سخت است. عشق یعنی خود را فدای دیگری کردن بدون هیچگونه چشم‌داشتی، و اگر فردی این را رد می‌کند، اوست که مهم‌ترین چیز در زندگی را از دست داده است. پس هرگز احساس افسردگی و دل‌شکستگی نداشته باشید.

ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ 7 ﺗﺎ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻡ 

1- ﺳﻼﻣﺘﯽﻣﺎ ﺯﺷﺘﺎ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﮑﻼ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﻤﯽ

ﺍﻭﻣﺪﯾﻦ

2- ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻓﯿﻘﺎﯼ ﺩﯾﺮﻭﺯ . . . ﮐﻪ ﺷﺪﻥﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ . . .

3- ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ

ﺁﺧﺮ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﺵ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ ﭼﻮﻥﻣﯿﺪﻭﻧﻪ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ Save ﻧﮑﺮﺩﻩ … 

4- ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺣﺮﯾﻔﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﻣﺎﺩﺭ ﻟﻪ

ﻣﯿﺸﻪ . . . 

5- ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺟﻮﻧﺸﻮ ﺩﺍﺩﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ … 

6- ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺩﻟﮕﺮﻣﯿﻪ ﻧﻪ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ … 

7- ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺩﻟﺸﻮﻧﻮ ﭘﯿﺮﮐﺮﺩﻩ

ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮕﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ

ﭘﺴﺮ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ 18

ﺳﺎﻟﮕﯿﻢ ﭼﯽ ﮐﺎﺩﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ?? ﻣﺎﺩﺭ :ﭘﺴﺮﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﯿﻠﯽ

ﻣﻮﻧﺪﻩ،،، ﭘﺴﺮ 17 ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪ،،، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭ

ﺍﻭﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻗﻠﺒﯽ

ﺩﺍﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ??? ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ??? ﻣﺎﺩﺭ

ﻓﻘﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ،،، ﭘﺴﺮﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ،،، ﻫﻤﻪ ﻓﺎﻣﯿﻞ

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺍﺵ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ

ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ،،،،،،،

ﭘﺴﺮﻡ، ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺎﻟﯽ

ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﯾﺎﺩﺗﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﭼﯽ ﮐﺎﺩﻭ

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ??ﻭ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻡ ﻣﻦ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﻭ

ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺯﺵ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻦ ﻭ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ،،،، ﻫﯿﭻ

ﭼﯿﺰ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﻣﺎﺩﺭﻭ ﻋﺸﻘﺶ ﻧﯿﺴﺖ ،،،،

ﻛﭙﻲ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻘﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻧﻦ ﺍﺯﺍﺩ ...

.

.

.

. ﮐُﻠُﻔﺘﯿﻪ ﺻِﺪﺍﺗﻮ ﺑِﻪ ﺭُﺥِ

" ﻣﺎﺩﺭﯼ "

ﮐﻪ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺻُﺤﺒَﺖْ ﮐَﺮﺩَﻧﻮ ﺑﻬﺖ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﻧَﮑِﺶ :|

ﺩِﻟِﺶ ﺑِﺸﮑَﻨﻪ ﮐُﻞ ﺯِﻧﺪِﮔﯿﺖ ﻣﯿﺸﮑَﻨِﻪ 

ﺣﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﻧﭙﺮﺳﯿﻦ ...

ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻨﻮ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﺷﻮﻣﯿﻨﻪ ﻧﻪ ﮐﺮﺳﯽ

ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﻟﮑﻞ ﻧﻪ ﻗﺮﺻﯽ

‏‏ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ

ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻨﯿﻦ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺻﻔﺤﻪ ﺩﻭﻡ ﺭﻭ

ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﯿﻦ

ﺍﯾﻨﻢ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺻﻔﺤﻪ ﺳﻮﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺻﻔﺤﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ

ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻧﮑﻨﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻢ ﺩﯾﮕﻪ

ﻧﺨﻮﻧﺪﻡ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺍﻻﻥ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻓﺎﻗﺘﻢ


خسته که می شوم ، سرم را میان دستهایم می گیرم و آنقدر عکست را میکشم که بالا بیاورم !

 

من انتقام زجرِ تمام لحظه های بی تو بودن را بالاخره از “خودم” خواهم گرفت …

 

 


 

ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺕ ﭼﺠﻮﺭﯾﻪ??

ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ: ﺑﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﯽ ﻧﺎﺯﮐﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩﻣﺜﻞ ﻛﻮﻩ

ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺷﮏ ﻧﻤﯿﺮﯾﺰﺩﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮏ ﺏ ﺍﻭﻭﺍﻗﻌﺎ

ﻓﺸﺎﺭﺑﯿﺎﯾﺪ

ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ :ﺍﺩﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﺍﺳﺖ ﮔﻮﻝ

ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ﺍﺷﻜﻬﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ

ﺍﺳﺖ

ﺧﺮﺩﺍﺩ : ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﻣﺸﻜﻼﺕ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺘﻮ ﻫﯿﭻ

ﻭﻗﺖ ﺟﺎﻧﻤﯿﺰﻧﺪ ﺍﺷﮑﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ

ﻧﻤﯿﺸﻮﺩﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮏ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﺭﺍﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﺪ

ﺗﻴﺮ:ﺑﺮﺍﺣﺘﻲ ﺍﺷﻚ ﻣﻴﺮﻳﺰﺩ ﻭﺑﺮﺍﺣﺘﻲ

ﻣﻴﺸﻜﻨﺪ،ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﻃﻮﻻﻧﻴﺴﺖ ﺍﻭﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ

ﻧﮑﻨﯿﺪ

ﻣﺮﺩﺍﺩ : ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺷﮏ

ﻧﻤﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﺪ ﺍﻭ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ

ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﺴﯽ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﺍﺷﮏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ

ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ : ﺣﺘﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﮔﺮﯾﻪ

ﮐﻨﺪ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﺍﺳﺖ ﺍﻭﺍﻧﻘﺪ ﺍﺷﮏ

ﻣﯿﺮﯾﺰﺩﺗﺎ ﺏ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﻭﺩ

ﻣﻬﺮ :ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﭘﺮﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ

ﺍﺑﺎﻥ : ﺍﺑﺎﻧﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺘﻨﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭﺍﺳﺖ

ﻭﺑﻘﯿﻪ ﺭﺍﻋﺬﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ

ﺍﺫﺭ:ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺍﻭﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍﻣﯿﻠﺮﺯﺍﻧﺪ ﺍﻭﺷﺒﻬﺎ ﺍﺷﮏ

ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ

ﺩﯼ:ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺍﻭﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﭼﻮﻥ

ﺍﻭﺗﻈﺎﻫﺮﻣﯿﮑﻨﺪ ﻗﻮﯾﺲ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯﺷﺒﻬﺎﯾﺶ

ﺧﺒﺮﻧﺪﺍﺭﺩ ‏( ﮐﺎﺵ ﻫﯿﯿﯿﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻥ ‏)

ﺑﻬﻤﻦ: ﺍﻧﻘﺪﺗﻨﺒﻞ ﺍﺳﺖ ﮎ ﺣﺎﻝ ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺭﺍﻧﺪﺍﺭﺩ

ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﺪ

ﺍﺳﻔﻨﺪ :ﺍﻭ ﺩﻝ ﭘﺮﺭﺣﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ

ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﻱ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺷﺪ . ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﺼﺪ ﺁﺯﺍﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﺶﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﺪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ. ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ . ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺗﺐ ﻛﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﺟﻮﺍﻥ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻫﻴﭻ ﺭﺩﻱ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﻧﺪﻳﺪ . ﻓﺮﺩﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺑﺎﺭﺣﺎﻛﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭﻗﺘﻲ ﻭﺍﺭﺩﻗﺼﺮ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﺣﺎﻛﻢ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺐﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﺎﻛﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩ، ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺷﻤﺎ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﭼﺸﻢﻫﺎﻱ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻱ؟ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﻛﻪ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﻣﻲ ﺁﻣﺪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﻊ ﻣﻴﺴﻮﺯﺍﻧﺪﻡ ﺗﺎ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﭘﺮﺕ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﻧﺸﻮﻡ . ﺣﺎﻛﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ ﮐﺟﺎﯾﯽ؟ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ : " rasht " " ﭼﻨﺎﻥ " ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳم rasht" ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ قلب

 

 

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

 

 

 

 

 

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ

ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ :

ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ

ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...

ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ

ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ .

ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ

ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ

ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ .

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ

ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ،

ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ

ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ :

ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ

ﻣﯿﺎﻡ،

ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ

ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩﻩ،

ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺍﺻﻸ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ

ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ

ﺍﯾﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﯼ

ﻣﺎﻫﺖ ﺑﺮﻡ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ

ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ .

ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ

ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ

ﻣﻴﻤﺮﺩ ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺯ

ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ

ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ

ﻧﻮﺷﺘﻪ :

ﺧﻨﮕﻮﻝ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻣﻴﺮﻡ ﻧﻮﻥ

ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻣﻴﺎﻡ 

یه دختر و پسر که روزی همدیگر را با تمام وجود دوست داشتن ،

بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ... 

دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ..!

پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود ...

پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه ، کاغذ را به دختر داد ..

 

دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه ..

 

دختر قبل از این که نامه ی پسر را بخواند ، به اون گفت :

دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه ..!

 

پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد............

در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مــُـرد ..

دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!

 

وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود : " اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم.."

بزن بارووووون `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 ببار آروم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 به روی پلک های خستم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بزن باروووون `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、 تو میدونی هنوزم یاد اون هستم ` `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بااینکه رفت و پژمردم ` `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 هزار بار از غمش مردم `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 ولی بازم دوسش دارم `、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 فکرش تنها نمیذارم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بازم با گریه خوابم برد `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بازم خواب تورو دیدم دوباره `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 چقدر غمگینمو تنهام `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 چقد میخوام که باز بارون بباره `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بزن باروووون `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 ببار آروم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、、 به روی پلک های خستم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 بزن بارون، تو میدونی هنوزم یاد اون هستم `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、

يكی از اساتيد دانشگاه ميگفت: 

در دوره تحصيلاتم در آمريكا در يک كار گروهی با يک دختر آمريكايی به نام كاترينا و همينطور فيليپ، كه نميشناختمش همگروه شدم. 

از كاترينا پرسيدم فيليپ رو ميشناسی؟ 

كاترينا گفت آره، همون پسری كه موهای بلوند قشنگی داره و رديف جلو ميشينه! 

گفتم نميدونم كيو ميگی! 

گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكی تنش ميكنه! 

گفتم نميدونم منظورت كيه؟ 

گفت همون پسری كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم! 

بازم نفهميدم منظورش كی بود! 

كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربونی كه روی ويلچير ميشينه... 

اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولی به طرز غير قابل باوری رفتم تو فكر...

آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی كنه... 

چقدر خوبه مثبت ديدن اگر كاترين از من در مورد فيليپ ميپرسيد چی ميگفتم؟ 

حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!! 

وقتی نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلی خجالت كشيدم.

"چقدرعالی ميشه اگه ويژگی های مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشی كنيم...

به روزگار گفتند:

 

 

 

چرا رو چرخ و فلک تو بعضی ها بالایند و بعضی ها پایین؟

 

 

 

لبخند زد و گفت:           نترس می چرخه

 

 

خيلي تند رفت كودكي هايم با آن دوچرخه قراضه اش كاش هميشه پنچر مي ماند....

تنهايي يعني يه وقتهايي هست كه مي بيني فقط خودتي و خودت!!!

رفيق داري .....همدرد نداري!!

خانواده داري ....حمايت نداري!!

عشق داري ....تكيه گاه نداري!!

مثل هميشه همه چي داري و هيچي نداري !!!!

 

 

سلام به دوستانه گلم ببخشید چند مدت نبودم بخاطر تصادف شدیدم نتونستم به سایت برسم چون  من ۶ روز کما بودم و ۱ماه بیمارستان به لطف و کرم خدا برگشتم به امید خدا بهتر شدم باز در خدمدتون خواهم ماند .

مراقب خودتون باشيد.

F/M

 

====پسر گفت اگر میخواهی باهم بمانیم باید همه جوره با من باشی
دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت:باشه عزیزم هر چه تو بگویی
پسرک دختر را عریان کرد, دختر آرام میلرزید ولی سخن نمیگفت میترسید عشقش ناراحت شورد
پسرک مانند ابری سیاه بدن دختر را به آغوش کشید
و بدون کوچکترین بوسه شروع کرد
... ......دخترک اهی کشید پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد
دخترک بدنش میسوخت ولی صدای نمی آمد
پسرک چند تکان خرد و در کنار دخترک افتاد , دختر با خنده گفت آرام شدی عروسکم پسرک آرام خندید و لباس هایش را پوشید ورفت
دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت و زنگ زد گفت : سلام عشقم...
ولی پسرک مانند همیشه نبود و تنها گفت دیگر به من زنگ نزن و قطع کرد
دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گریست
چند سال گذشت
تبریک میگویم به پسر همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه ما
فاحشه سیگارم تمام شده تو سیگار داری؟
فاحشه آرام میگویید چرا به دیگران نگفتی به جرم عاشق شدن فاحشه شدم ؟
من محکم تر سیگار را میکشم و آرام تر جواب میدهم از خجالت

سلامتی دختری که دورش پر پسر اسمی و پولداره ولی دلش گير يه نفره....
سلامتی دختری که خيلی کسا می خوان باهاش باشن اما اون يه نفر رو می خواد....
سلامتی دختری که فقط واسه 1ساعت ديدنت... حاضره خودشو به آب و آتيش بزنه .... ولی هيچ انتظاری ازت ندار...
ه...
سلامتی دختری که تمام زندگيشی... اما اون يه ذره از زندگی تو هم نيست....
سلامتی دختری که هر روزشو داره با تو ... اما خالی از تو ميگذرونه و صداشم در نمياد ........
سلامتی دختری که به خاطر پول و ماشين اون يکی ولش کردی .... اما ته دلش هنوز ميخوادت ....
به سلامتی دختری که تو تنهايياش هيچکی جز تو و خاطراتت نيس ......
به سلامتی دختری که هرچی نداش ، يه قلب داشت پر از اسم تو ......
و به سلامتی دختری که موقعی که هيچی نداشتی عاشقت بود و وقتی به يه سری چيزا رسيدی ولش کردی ...
به سلامتيش ...........

رفتم نشستم کنارش..
گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ..
بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
...
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد, یه گل بهم داد با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم..

تعداد صفحات : 2