یه دختر و پسر که روزی همدیگر را با تمام وجود دوست داشتن ،

بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ... 

دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ..!

پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود ...

پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه ، کاغذ را به دختر داد ..

 

دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه ..

 

دختر قبل از این که نامه ی پسر را بخواند ، به اون گفت :

دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه ..!

 

پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد............

در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مــُـرد ..

دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!

 

وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود : " اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم.."

آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

    shirin می‌گه:
    این نظر در تاریخ 1393/04/24 و 18:47 دقیقه ارسال شده.

    veri niceشکلک

    پاسخ : Tanx

    bahar می‌گه:
    این نظر در تاریخ 1393/04/23 و 15:19 دقیقه ارسال شده.

    خیلی قشنگ بود

    پاسخ : mamnon

    MyRanking می‌گه:
    این نظر در تاریخ 1393/04/21 و 9:04 دقیقه ارسال شده.

    سلام
    وبلاگ قشنگ و خوبی داری امیدوارم تو ادامه راه و بالا بردن وبلاگت موفق باشی
    راستی اگه می خوای بازدید و رتبه ات تو گوگل و الکسا بالا بره می تونی تو سایت زیر عضو شی و فعالیت کنی
    http://www.myranking.ir/

    پاسخ : مرسی ممنون وقت همینم به زور دارم

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


کد امنیتی رفرش